معنی موسوم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
موسوم کردن
نامیدن، اسم گذاشتن
ادامه...
نامیدن، اسم گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر منسوخ کردن
منسوخ کردن
بر انداختن نیست کردن، باطل کردن: (این نسخ ما می فرماییم و هر چه منسوخ کنیم از آن کنیم تا دیگری به از آن آریم) (کشف اسرار 309: 1)
ادامه...
بر انداختن نیست کردن، باطل کردن: (این نسخ ما می فرماییم و هر چه منسوخ کنیم از آن کنیم تا دیگری به از آن آریم) (کشف اسرار 309: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
مبسوط کردن
مبسوط داشتن: گستردن پهن کردن گسترده کردن پهن نمودن: حق سبحانه و تعالی سایه معدلت این پادشاه... را تا دامن قیامت بر سر کافه خلایق مظل و مبسوط داراد خ
ادامه...
مبسوط داشتن: گستردن پهن کردن گسترده کردن پهن نمودن: حق سبحانه و تعالی سایه معدلت این پادشاه... را تا دامن قیامت بر سر کافه خلایق مظل و مبسوط داراد خ
فرهنگ لغت هوشیار
محکوم کردن
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
ادامه...
ایراختن فرمانبردار کردن، مغلوب کردن (در مناظره و غیره)، مغلوب کردن قاضی کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر محسوس کردن
محسوس کردن
سهشاندن، آشکار کردن مورد حس و درک کردن، آشکار کردن
ادامه...
سهشاندن، آشکار کردن مورد حس و درک کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر محسوب کردن
محسوب کردن
بشمار آوردن بحساب در آوردن
ادامه...
بشمار آوردن بحساب در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
محروم کردن
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
ادامه...
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مرقوم کردن
مرقوم کردن
نوشتن نوشتن
ادامه...
نوشتن نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر معلوم کردن
معلوم کردن
خبر دادن، اطلاع دادن
ادامه...
خبر دادن، اطلاع دادن
فرهنگ لغت هوشیار
موکول کردن
وا گذاشتن سپردن، بستگی دادن واگذار کردن (کاری بکسی)، محول کردن (کاری بوقتی)
ادامه...
وا گذاشتن سپردن، بستگی دادن واگذار کردن (کاری بکسی)، محول کردن (کاری بوقتی)
فرهنگ لغت هوشیار
موقوف کردن
بر انداختن ناروا خواندن، وابسته کردن باز داشتن باز داشت کردن، از بین بردن ترک کردن، معلق کردن وابسته کردن
ادامه...
بر انداختن ناروا خواندن، وابسته کردن باز داشتن باز داشت کردن، از بین بردن ترک کردن، معلق کردن وابسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
ایراختن
ادامه...
ایراختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر محسوب کردن
محسوب کردن
برشمردن
ادامه...
برشمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
Sentence, Condemn, Convict, Denounce
ادامه...
Sentence, Condemn, Convict, Denounce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
Deprive, Dispossess, Disqualify, Exclude, Relegate
ادامه...
Deprive, Dispossess, Disqualify, Exclude, Relegate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
Poison
ادامه...
Poison
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
berroven, ontnemen, diskwalificeren, uitsluiten, degraderen
ادامه...
berroven, ontnemen, diskwalificeren, uitsluiten, degraderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
осуждать , приговаривать
ادامه...
осуждать , приговаривать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
veroordelen
ادامه...
veroordelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
vergiftigen
ادامه...
vergiftigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
позбавляти , дискваліфікувати , виключати , знижувати
ادامه...
позбавляти , дискваліфікувати , виключати , знижувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
засуджувати
ادامه...
засуджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
отруювати
ادامه...
отруювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
лишать , лишать , дисквалифицировать , исключать , понижать
ادامه...
лишать , лишать , дисквалифицировать , исключать , понижать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
privar, desapossar, desqualificar, excluir, relegar
ادامه...
privar, desapossar, desqualificar, excluir, relegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
отравлять
ادامه...
отравлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
otruć
ادامه...
otruć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
pozbawić, pozbawiać, zdyskwalifikować, wykluczać, relegować
ادامه...
pozbawić, pozbawiać, zdyskwalifikować, wykluczać, relegować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
potępiać, skazać
ادامه...
potępiać, skazać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
vergiften
ادامه...
vergiften
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
entziehen, enteignen, disqualifizieren, ausschließen, relegieren
ادامه...
entziehen, enteignen, disqualifizieren, ausschließen, relegieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
verurteilen, denunzieren
ادامه...
verurteilen, denunzieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر مسموم کردن
مسموم کردن
مَسموم کَردَن
envenenar
ادامه...
envenenar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
condenar, denunciar, sentenciar
ادامه...
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر محکوم کردن
محکوم کردن
مَحکوم کَردَن
condenar, denunciar, sentenciar
ادامه...
condenar, denunciar, sentenciar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی